چگونه با منطق اغوا شویم و چگونه فریب نخوریم
همان گونه که انسان ها با عشق یا شهوت به راحتی برانگیخته می شوند ، "دلبر منطق" نیز راه های مکارانۀ خود را دارد
راه هایی که کاسانوا برای اغوا کردن زنان به کار می برد قطعاً از منطق سرچشمه نمی گرفتند. ولی همان گونه که انسان ها با عشق یا شهوت به راحتی برانگیخته می شوند ، "دلبر منطق" نیز راه های مکارانۀ خود را دارد. البته اگر زن نیکوکاری باشیم دلبر منطق به ما نشان می دهد که این راه های پر تزویر چگونه عمل می کنند و اگر بخواهیم منصف و ثابت قدم باشیم ، چه زمانی ممکن است این راه ها به بیراهه کشیده شوند. اگرچه وقتی پای عشق در می ان است ، ترجیح می دهیم پرده ای روی منطق بکشیم و تسلیم حیله ها شویم.
یک اغواگر چرب زبان سیلوستر ، مردی پایبند منطق و عقل ، زن جوان زیبایی به نام امیلی را می بیند و تمایل شدیدی به صحبت و همراهی با او پیدا می کند. تشویق شده توسط دلبر منطق ، نزدیک امیلی می رود و آنها به راحتی شروع به صحبت می کنند. پس از مدتی سیلوستر به علاقۀ زیادش به منطق اعتراف می کند. امیلی ، به جای اینکه بگریزد ، مجذوب می شود و از سیلوستر می خواهد بیشتر برایش از منطق بگوید. او نمی داند که چگونه به زودی به دام خواهد افتاد. سیلوستر می گوید که طبیعتاً بسیار دوست دارد که از هوش منطقی اش برای دیگران صحبت کند. او از امیلی این سؤال را می پرسد: سؤال اول: آیا همان جوابی را که به این سؤال می دهی به سؤال دومم نیز خواهی داد؟ امیلی گیج می شود ، با خود فکر می کند "چقدر عجیب غریب" ، و معقولانه پاسخ می دهد "از کجا بدانم؟ من نمی دانم سؤال دوم تو چیست." سیلوستر می گوید "سؤالی که من از تو پرسیده ام جوابش بله یا خیر است. اگر مؤافقت کنی که چنین جوابی به سؤالم بدهی ، من هم به تو می گویم که سؤال دومم چیست. ولی اول تو باید بگویی که جوابت به سؤال اول من بله است یا خیر. بیشتر از این نمی توانم منصف باشم." او اضافه می کند که اگر امیلی دلش می خواهد قبل از اینکه به سؤالش جواب دهد او را به یک شام عالی دعوت خواهد کرد. امیلی به راحتی می پذیرد. گفت و گو ادامه می یابد؛ بر سر می ز شام سیلوستر دوباره سؤال خود را مطرح می کند. امیلی ، از آنجایی که پذیرفته است به سؤال اول جواب بله یا خیر بدهد ، منتظر می ماند تا سؤال دوم را بشنود. سیلوستر کمی خجالت زده می شود ولی با کمک تشویق های دلبر منطق جرئت پیدا می کند و سؤال دومش را می پرسد: سؤال دوم: آیا حاضری با من رابطۀ جنسی داشته باشی؟ امیلی شوک زده می شود. او اهل چنین رابطه هایی نیست ، حداقل نه بلافاصله پس از قرار اول. بدون فکر کردن جواب می دهد "نه!". سیلوستر می گوید "دست نگه دار ، تو باید به سؤال اول من جواب بدهی." امیلی با عصبانیت فریاد می زند "جوابم نه است." سیلوستر پاسخ می دهد "چقدر عالی. جواب خیر تو به این معنی ست که جوابت به سؤال دوم با جوابت به سؤال اول فرق می کند. پس جوابت به سؤال دوم بله ست" امیلی خشمگین می گوید "من گیج شده م. منظور من این بود که جواب سؤال اول تو بله است." سیلوستر لبخند می زند و می گوید "چقدر عالی. پس جوابت به سؤال دوم نیز بله است. چه انتخاب خوبی" قلب امیلی فرو می ریزد. اشتباه امیلی چه بود؟ امیلی در دام افتاده است. هر جوابی که به سؤال اول بدهد ، به پیشنهاد رابطه با سیلوستر تن داده است. اگر او بگوید که به هر دو سؤال یکسان پاسخ خواهد داد – پاسخ "بله" به سؤال اول – مجبور خواهد بود به سؤال دوم نیز بله بگوید. اگر پاسخ "خیر" را برای سؤال اول انتخاب کند ، نمی تواند به سؤال دوم نیز "خیر" بگوید ، بلکه مجبور است باز هم بگوید "بله." امیلی در چه آشفته بازاری گیر کرده است! با این حال دلبر منطق دلش برای او می سوزد و برایش توضیح می دهد که چگونه در دام افتاده است. سؤالات منصفانه نبوده اند زیرا اگر فرض کنیم امیلی واقعاً دلش نمی خواهد با سیلوستر رابطه داشته باشد: می خواهد پاسخش به سؤال دوم "خیر" باشد. واضح است که سؤال اول نباید با "بله" یا "خیر" پاسخ داده شود؛ ولی چگونه می توان این شرایط را ایجاد کرد؟ دلبر منطق مثالی معمولی را به خاطرمان می آورد که در آن رضایت دادن به یک درخواست بله-خیر عاقلانه نیست. در یک دادگاه از متهم ، یک شوهر بی گناه ، سؤال می شود "آیا دست از کتک زدن همسرت برداشته ای؟ بله یا خیر؟" اگر او به این سؤال آن گونه که خواسته اند پاسخ دهد ، در هر صورت خودش را مجرم جلوه داده است. اگر بگوید "بله" ، در واقع اعتراف کرده است که زمانی همسرش را اذیت می کرده است ولی اکنون خوب شده است. اگر جواب دهد "خیر" ، اعتراف کرده است که بد رفتاری کرده است و رفتارش بهتر هم نشده است. اگر از جواب دادن خودداری کند ، سایرین گمان می کنند کلکی در کارش است. واضح است که شوهر باید از جواب دادن به صورت بله-خیر خودداری کند؛ معمولاً باید چنین درخواست هایی را رد کنیم. درست است که نپذیرفتن جواب دادن به صورت بله-خیر ممکن است ما را مبهم نشان دهد ، ولی در واقعیت ممکن است تنها جواب مناسب برای بعضی از سؤال ها باشد ، زیرا فرصت توضیح دادن در مورد جوابمان را داریم. چنین نپذیرفتنی توسط شوهر ، توجیه پذیر و صحیح است؛ زیرا سؤال در مورد او پیش داوری کرده و بیان می کند که قبلاً همسرش را کتک می زده است. سؤال از دو بخش تشکیل شده است: ادعایی در مورد آنچه پیش از این اتفاق می افتاده است و یک سؤال. شوهر بی گناه می خواهد از این پیش داوری انتقاد کند و بگوید که "نه" او زنش را کتک نمی زده است و "نه" اکنون نیز زنش را کتک نمی زند. تنها در صورتی که پیش داوری صحیح باشد ، شوهر قبلاً زنش را کتک زده باشد ، اجازه دارند از او بخواهند یک جواب بله-خیر به سؤال بدهد. به مثال سیلوستر برمی گردیم. دلبر منطق یادآوری می کند که اگر امیلی می خواهد پاسخش به سؤال دوم منفی باشد ، نباید به سؤال اول پاسخ بله-خیر بدهد. یک راه برای فهمیدن اینکه چرا این گونه است ، این است که توجه کنیم دو عنصر در سؤال اول وجود دارند: عنصر اول: پاسخ تو به این سؤال چیست؟ عنصر دوم: آیا پاسخ تو به عنصر اول با پاسخت به سؤال دوم یکی ست؟ البته که عنصر اول گیج کننده است و جواب دادن به آن به صورت بله-خیر عاقلانه نیست. عنصر اول همان اندازه مبهم است که بگوییم "از این فرمان پیروی کن" و فرمان را بیان نکنیم. با این حال اگر امیلی جواب بله-خیر به عنصر اول داده باشد ، می تواند به عنصر دوم نیز پاسخ بدهد ، ولی جواب او متفاوت خواهد بود. فرض کنیم امیلی به عنصر اول جواب "بله" بدهد. جواب او به عنصر دوم "خیر" خواهد بود. فرض کنیم جواب امیلی به عنصر اول "خیر" باشد. در این صورت پاسخ او به عنصر دوم "بله" خواهد بود. با توجه به اینکه سؤال اول سیلوستر از این دو عنصر تشکیل یافته است ، می بینیم که منصفانه نیست اگر بخواهیم امیلی به آن یک پاسخ بله-خیر بدهد.
اغواگری های بیشتری در راه است امیلی آنجا را ترک می کند ولی چند ساعت بعد ، سیلوستر را می بینیم که با دختر زیبای دیگری به نام لولو گرم گفت و گو است. سیلوستر امیدی به مؤفقیت ندارد. لولو می گوید "تو می توانی آخر هفتۀ خوبی در کنار من در شهر نایس داشته باشی. تنها خرج این آخر هفته 50 پوند است. بقیۀ چیزها رایگان است. بلیط های رفت و برگشت درجه اول ، هتل پنج ستاره و من که در خدمتت خواهم بود. فقط یک شرط وجود دارد. من مطلب مهمی به تو خواهم گفت. این مطلب مهم را "کلید" می نامیم. اگر آنچه من خواهم گفت (کلید) درست باشد ، 50 پوند برای من خواهد بود ولی مسافرت آخر هفته به جاست. و اگر غلط باشد ، 50 پوند برای تو است به علاوۀ مسافرت آخر هفته." فرض می کنیم پیشنهاد لولو صحیح باشد؛ پس برای لحظه ای درمورد موقعیتی که سیلوستر در آن قرار گرفته است فکر می کنیم. هیچ مشکلی بر سر راه مسافرت آخر هفته وجود ندارد. سیلوستر از ته دل سفری به شهر نایس در کنار دختر زیبایی چون لولو را دوست دارد حتی اگر 50 پوند برایش آب بخورد. چه چیزی از این بهتر؟ در هر صورت ، چه کلید درست باشد چه غلط ، او مسافرت عالی آخر هفته در کنار لولو را خواهد داشت. در بدترین حالت ، مجبور است 50 پوند خرج کند. از آنجایی که سیلوستر مردی منطقی ست ، سریعاً پیشنهاد را می پذیرد. لولو 50 پوند را از سیلوستر می گیرد ، لبخند نامحسوسی می زند و می گوید "کلید این است: یا من 50 پوند را به تو برمی گردانم و یا تو 1 می لیون پوند به من می دهی." آیا کلید درست است یا غلط؟ در هر صورت ، چه پیامد هایی به دنبال دارد؟
مراقب دلبر منطق باش در مورد جملاتی مانند کلید ، جمله در صورتی درست است که حداقل یکی از عناصر آن صحیح باشند. من یا امروز به دانشگاه کمبریج می روم یا فردا به دانشگاه آکسفورد. در صورتی که حداقل یکی از عناصر صحیح باشند ، کل جمله صحیح خواهد بود. همچنین اگر من هم امروز به کمبریج بروم و هم فردا به آکسفورد ، جمله ای که بیان کرده ام صحیح خواهد بود. و برای اینکه جمله غلط باشد ، باید هر دو عنصر غلط باشند. ابتدا فرض می کنیم آنچه لولو گفت غلط باشد. برای اینکه این جمله غلط باشد او نباید 50 پوند را برگرداند؛ ولی در شرایط معامله گفته شد که اگر کلید غلط باشد او 50 پوند را برمی گرداند. بنابراین تناقضی ایجاد می شود ، چه سیلوستر 1میلیون را پرداخت کند چه نکند. پس کلید نمی تواند غلط باشد. در نتیجه باید صحیح باشد. در این صورت باید یا لولو 50 پوند را برگرداند یا سیلوستر 1 می لیون پوند به او بدهد. کلید نمی تواند به دلیل برگرداندن 50 پوند صحیح باشد؛ زیرا شرایط معامله بیان می کند که اگر کلید صحیح باشد ، لولو 50 پوند را نگه می دارد. بنابراین تنها در صورتی کلید می تواند درست باشد که سیلوستر 1 می لیون پوند به لولو بدهد. باید – به طرزی جادویی و منطقی – این گونه باشد. جادو از آنجا پدید می آید که تناقضی در معامله گنجانده شده است تا کلید فقط بتواند صحیح باشد. سیلوستر از اینکه در دام افتاده است ناراحت است. در واقع فکر می کند که شاید لولو همان دلبر منطق است که دارد انتقام امیلی را از او می گیرد. تلۀ لولو شبیه تلۀ واضح تری است که دلبر منطق به کار می برد. او به شما می گوید "من به تو 100 پوند نمی دهم و آنچه خواهم گفت صحیح است." سپس می گوید " یا من به تو 100 پوند می دهم و یا تو به من 1 می لیون می دهی." اگر این جمله و جمله ای که او در ابتدا گفت صحیح باشند ، شما باید 1 می لیون بدهید. البته می توانیم از این کار شانه خالی کنیم با گفتن این نکته که جملۀ اول دلبر منطق در مورد صحیح بودن جملۀ دومش غلط است. ولی در مورد مثال لولو ، شرایط ایجاب می کند که جمله نتواند غلط باشد. چون در این صورت تناقض به وجود می آید.
آرایش گر این فصل را با قصۀ آرایش گری از آلکالا نوشتۀ برتراند راسل به پایان می بریم. آرایش گرفقط افرادی را اصلاح می کند که اصلاح خودشان را خودشان انجام نمی دهند. بنابراین ، آیا آرایش گرخودش را اصلاح می کند؟ اگر او جزء افرادی ست که خودشان را اصلاح می کنند ، پس او خودش را اصلاح نمی کند. اگر او کسی ست که خودش را اصلاح نمی کند ، پس او خودش را اصلاح می کند. او چه کار می کند؟ با توجه به مثال اغواکردن که در بالا بیان شد ، اکنون باید بدانیم همیشه این گونه نیست که او حتماً یا باید خود را اصلاح کند یا نه. با کمی تفکر به این نتیجه می رسیم که در قصه فرض شده چنین آرایش گری می تواند وجود داشته باشد ، ولی نمی تواند. شرایط توصیف شده یک تناقض است. اگر آرایش گر داستان ما فقط اهل روستای همسایه را اصلاح می کرد ، مشکلی وجود نداشت. مشکل از آنجایی حاصل می شود که او خودش نیز جزء افرادی ست که یا اصلاح می شوند یا نه. و رجوع به خود ، تناقض ایجاد می کند. در برخورد با دلبر منطق باید مراقب فرضیه ها ، تناقضات و اشتباهات ساده باشیم. البته آموختن چگونه رام کردن و در دست گرفتن دلبر منطق ، جذابیت های خودش را دارد؛ اما بسیاری افراد اغواگری های فصل بعد را جذاب تر می دانند.
1398/07/30 1287
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
وارد کردن نام و نام خانوادگی الزامی می باشد
وارد کردن ایمیل الزامی می باشد info@iiketab.com - ایمیل وارد شده صحیح نمی باشد
وارد کردن متن الزامی می باشد
ارسال نظر