چگونه زیبایی را درک کنیم
"زیبایی در چشمان بیننده است." ولی اگر ما واقعاً فکر می کنیم زیبایی چیزی جز طرز نگاه انسانها و سلیقۀ آنها نیست ، پس چرا همه قبول دارند تصویر غروب خورشید زیباتر از پارکینگ ماشین است و موسیقی ماهلر گوش نوازتر از صدای تکنوی بار های شبانه؟
ورای دیدگان بیننده "زیبایی در چشمان بیننده است." ولی اگر ما واقعاً فکر می کنیم زیبایی چیزی جز طرز نگاه انسانها و سلیقۀ آنها نیست ، پس چرا همه قبول دارند تصویر غروب خورشید زیباتر از پارکینگ ماشین است و موسیقی ماهلر گوش نوازتر از صدای تکنوی بار های شبانه؟ اگر می گوییم موسیقی ماهلر جذاب و هیجان انگیز است ، بدین معنا نیست که هرکسی زیبایی آن را درک می کند؛ وقتی گوش های خود را بازکنیم ، تجربۀ زیبایی قدرت تصور ما را وسعت می بخشد. حس زیبایی می تواند از زشتی زندگی روزمره رهایمان کند. تشخیص در کتاب دون کیشوت ، سانچو پانزا داستان دو خویشاوند را تعریف می کند که از آنها خواسته می شود راجع به یک ویسکی اعلاء نظر بدهند. نفر اول مقداری از آن را می چشد ، کمی تأمل می کند و می گوید خوب است ولی کمی طعم چرم می دهد که بر مزهاش تأثیر گذاشته است. دیگری ، پس از چشیدن و خوب فکرکردن ، می گوید طعم ویسکی خیلی عالیست ولی: انگار در آن کمی آهن وجود دارد. همانطور که پانزا روایت می کند ، هر دو نفر نظر مسخرهای دادهاند – گویی ممکن است تا این حد قدرت تشخیصشان قوی باشد. ولی چه کسی مؤفق بوده است بدون اینکه انتظارش را داشته باشد؟ وقتی دبۀ ویسکی را خالی کردند ، در انتهای ظرف یک تسمۀ چرمی و یک کلید کهنه بود. داستان توسط دیوید هیوم ، که بر اهمیت سلیقه در تعیین زیبایی تأکید داشت ، برای ما بیان شده است. در نظر هیوم ، سلیقه تمام چیزیست که زیبایی بر مبنای آن بنا شده است ، اگرچه برخی افراد ممکن است قدرت تشخیص بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند. به نظر او آنچه زیباست ، چیزیست که برای بیننده خوشایند است. البته بهطور قطع سوءتعیبرهایی در این زمینه وجود دارد. همانطور که دیدهایم ، مردم به راحتی متوجه می شوند که اختلاف عقیده در مورد طعم ویسکی چیزی سلیقهای است ، بعضی از یک طعم خاص خوششان می آید و برخی نه. ما معمولاً بر سر اختلاف نظر در مورد مزۀ چایی یا نان مربایی دعوا نمیکنیم. برعکس ، در زمینۀ زیبایی و زشتی ، اگر اختلاف نظری باشد ، به راحتی از آن رد نمیشویم. به خصوصیاتی که می پسندیم و خصوصیاتی که به نظرمان باعث زشتی شده است اشاره می کنیم. ممکن است اختلاف نظر بر جا بماند ، ولی در نهایت می توانیم متوجه شویم که دیگری چه گونه به موضوع یا شیء نگاه می کند. وقتی کامیلا فقط می گوید "میدونم از چی خوشم میاد" ، تأثیر بدی بر نشان دادن قدرت درک زیبایی او می گذارد – و اوضاع زمانی بدتر می شود که بگوید سوپرمارکت محلی به زیبایی مرکز خرید مشهور بوتیسلیست و صدای ساخت و ساز جادهها به گوش نوازی اپرای واگنر. ترجیح دادن طعم هل به یاسمین در چایی ، به هیچ وجه نمایانگر قدرت درک نیست؛ ولی یکسان دیدن یک کتاب درجه دوم عاشقانه از میلز و بوم با رمان لولیتای ناباکوف ، قطعاً نمایانگر این مسئله است. شاید به همین دلیل است که وقتی افراد در چنین مواردی با یکدیگر اختلاف نظر دارند ، درست مانند اختلاف نظر های بنیادین در مذهب یا سیاست ، نمی توانند با هم زندگی کنند. سلیقۀ خوب سلیقۀ خوب واقعاً وجود دارد ، ولی با این عقیده که زیبایی یک چیز تنها به سلیقۀ افراد بر می گردد ، در تضاد است. اگر تنها اختلاف سلیقه در میان نیست ، ممکن است به دنبال چیزی بگردیم – "در خارج از جسم" – که باعث می شود چیز های زیبا ، زیبا باشند ، صرف نظر از سلیقۀ ما. در این باره پیشنهاداتی داده شده است. از فیثاغورث گرفته تا فلاسفۀ معاصر ، یک ایدۀ مرسوم ، هارمونی موجود میان اجزای یک شیء است؛ و در مورد مبلمان و ساختمانها ، هارمونی میان ساختار و عملکرد. درک زیبایی با توجه به این موضوع ، جامع بودن ، در برداشتن ساختار های موسیقی ، نقاشی ، معماری و روح انسانی در شناخت آن هارمونیست. در برداشت زیبایی تنها به عنوان ساختار و عملکرد ، عرفان و همچنین اشتباه فاحشی وجود دارد. درست است که ساختمان های زیبای کلاسیک ممکن است ازهارمونی هندسی گفته شده بهره مند باشند ، اشیای زیبای زیادی وجود دارند که زیبایی آنها بر پایۀ یک ساختار مشخص هندسی نیست. زیبایی یک اقیانوس خروشنده را در نظر بگیرید. علاوه بر این ، چیزهایی وجود دارند که ممکن است ساختار منظمیداشته باشند ولی زیبا محسوب نشوند: چند خط قرار گرفته در جای "درست" ممکن است تنها یک دره را نمایش دهند. داشتن یک ساختار مشخص برای زیبا بودن یک جسم نه لازم و نه کافیست. اگر قوانینی برای تعیین زیبایی وجود داشتند – نسبتهایی که باید رعایت شوند؛ تقاطعاتی که باید از آنها پرهیز کرد – سازندگان زیبایی ، کارشناسان فنی می بودند؛ درحالیکه هنرمندان برجسته ، چه نقاش باشند چه نویسنده چه آهنگ ساز ، از قوانین ثابتی پیروی نمیکنند. آنها خلاق و دارای قوۀ تخیل قوی هستند. اگر بهگونهای دیگر فکر کنیم ، اشتباه پروکروستسی مرتکب شدهایم. تخت خواب پروکروستس برای همه اندازه بود. فقط به این خاطر که او هربار لبه های تخت را می کشید یا کوتاه می کرد تا اندازه شود. فرض کنید به شما در مورد یک نقاشی گفته شده است که در ساختار خود ازهارمونی پیروی می کند. نسبت های رعایت شده در نقاشی با جزئیات کامل توضیح داده شدهاند ، ولی برای اینکه نقاشی را زیبا ببینید این موضوع کافی نیست. باید آن را مسقیماً حس کنید. درست است ، ممکن است به نظر کسی که می گوید نقاشی زیباست اعتماد داشته باشید؛ ولی این یک گزارش است ، نه درک شخصی از زیبایی. شما هیچ درکی از زیبایی نخواهید داشت ، مگر اینکه خودتان آن لذت را تجربه کنید. آیا یک سرنگ می تواند چنین تأثیراتی ایجاد کند؟ ولی نمیخواهیم تأکیدمان بر تجربه و لذت ما را گمراه کند. همانطور که ویتگنشتاین می نویسد ، در مورد آثار هنری که برای تأثیرشان مورد قدردانی قرار گرفتهاند "آیا یک سرنگ می تواند همان تأثیرات نقاشی را در شما به وجود بیاورد؟" چنین نظری اهمیت زیادی دارد. برای مثال وقتی در مورد علایق جنسی می اندیشیم ، می بینیم که این علایق تنها از احساسات ناشی نمیشوند. آنچه برایمان ارزش دارد ، آنچه مهم است ، تنها تجربه نیست ، بلکه کیفیت جهان و روابطمان است ، حتی اگر همۀ چیزی که داریم تجربیاتمان باشد. نکتهای که در اینجا وجود دارد توسط آزمایش فکری رابرت نوزیک ، ماشین تجربه ، به خوبی بیان شده است. شاید این ماشین در یک پارکینگ کثیف و قدیمی در محلهای از پایین شهر باشد؛ ولی وقتی به آن متصل می شوید ، هر تجربهای که قبل از متصل شدن انتخاب کرده باشید دریافت خواهید کرد. شما تنبل و ترسو هستید ولی از ته دل دوست دارید شجاع و جسور باشید و به قطب جنوب سفر کنید. ماشین برای شما همۀ تجربیات لازم را فراهم می کند؛ وقتی متصل هستید ، واقعاً باور دارید در حال تلاش برای از بین بردن موانع و رسیدن به قطب جنوب هستید ، نه در حال خواب در یک زیرزمین قدیمیو وصل شده به یک ماشین. با این حال ، آیا ماشین می تواند آنچه را که می خواهید به شما بدهد؟ ماشین برای شما تجربیاتی فراهم می کند ، انگار در حال سفر به سمت قطب جنوب هستید ، انگار وقتی برگشتید برایتان جشنی گرفتهاند ، ولی نمی تواند حقیقت ماجراجویی و رسیدن به هدفتان را به شما بدهد. در واقع جنبۀ تجربیِ تجربیات را در اختیار شما قرار می دهد ولی آنچه این تجربیات بیان می کنند را واقعی نمیسازد. چنین آزمایشی درهماهنگی کامل است با این تفکر که آنچه برای ما ارزشمند است ، فقط به تجربه ، بدون در نظر گرفتن اصل ماجرا ، مربوط نمی شود. بگذارید بیشتر در مورد جذابیت های زیبایی بحث کنیم. در اینجا به جام شراب زیبا و آهنگ مسحور کننده بر می گردیم. آنها را با این الفاظ توصیف می کنیم زیرا ویژگیهایشان سبب می شوند تصویر خاصی در ذهنمان ایجاد شود. یک روش خوب برای فهم این موضوع ، تفکر در مورد تمایز بین عریانی و برهنگیست. تمایزی که توسط کنت کلارک و با استفاده از عقیدۀ کانت در مورد زیبایی بیطرفانه مطرح شد. عریان یا برهنه؟ تصویر ، تصویر زنی عریان است. می توان بیغرضانه با آن برخورد کرد. این برخورد متفاوت است با برخوردکردن با فردی بیدفاع که عدهای دورش جمع شدهاند یا فردی که به او به چشم ارضا کنندۀ تمایلات جنسی نگریسته می شود. به همین دلیل است که نقاشی "ویلیام راش و مدل او" اثر ایکنیز ، عریانی محسوب نمی شود. نه تنها به این دلیل که در آن اندام های جنسی مدل نمایش داده شده است ، بلکه به این خاطر که او زنی بیدفاع است که هنرمند سعی می کند به او کمک کند. اعمال سخت گیرانۀ تمایز عریان/برهنه در مسائل مربوط به زیبایی ، غیرممکن است. اول به این خاطر که در یک تصویر برهنۀ بیدفاع نیز می توان زیبایی را یافت. دومین دلیل این است که احمقانه است اگر فکر کنیم زیبایی یک تصویر عریان ضرورتاً هیچ ربطی به جذابیت های جنسی آن ندارد. یک جسم زمانی به نظر ما زیبا می آید که برایمان لذت بخش باشد. لذتی که جدا از جسم ، علایق و خواسته های ما نیست. برای اینکه یک ربات دارای هوش مصنوعی بتواند زیبایی حیات وحش یا نقاشی یک زن را درک کند ، باید از تصور حس انزوا و علایق جنسی برخوردار باشد. حقیقتی در مورد نگاه بیطرفانه وجود دارد. وقتی به یک جام زیبا ،ستون های یک بنای تاریخی یا پرترۀ شخص معصومیمینگریم ، ممکن است به ترتیب تحت تأثیر ارزش مالی ، تعهد سازندگان یا اخلاقیت به تصویر کشیده شده قرار بگیریم. عواملی مانند انگیزۀ هنرمندان یا مضامین سیاسی ممکن است جلوی دید ما را بگیرند؛ چنین عواملی ، عواملی خارجی هستند که می توانند تسلط علایق ما را در دست بگیرند. در تعیین زیبایی اجسام ، باید آنها را حذف کنیم؛ با این حال ، زیبایی یک حقیقت ساده نیست. حقیقت هم زیبایی نیست. بسیاری از ساختمان های زیبا با کمک حقیقتِ زشتِ بردگی بنا شدهاند. وقتی با جعل آثار هنری رو به رو می شویم ، باید زیبایی آنها را نادیده بگیریم. در طول سالها ، جعل های زیادی از آثار هنری صورت گرفته است. وقتی یک جعل ضعیف و بد باشد ، می توانیم درک کنیم چرا باید آن را دور انداخت؛ ولی وقتی سالها طول می کشد تا یک جعل آشکار شود ، آن هم نه توسط چشمان غیر مسلح بلکه توسط بررسی های شیمیایی ، قطعاً یک نگاه بیغرض سبب نمی شود زیبایی آن را انکار کنیم. زیبایی جسم باید مستقیماً برداشت شود ، نه در مسائلی که به وجود می آورد یا در انگیزه های هنرمند. موسیقی در روح فشار اقتصادی ، پیشرفت شغلی ، بیفایده بودن؛ سوددهی ، ارزش دارایی و پرداخت حداقل مالیات – اینها نگرانی های اکثر مردم هستند ، نگرانیهایی که توسط تجارت ، دولت و حتی دانشگاه ایجاد می شوند. درک مناسب زیبایی یک نقاشی ، یک شعر یا یک آهنگ روح ما را برای لحظهای از این نگرانیها رها می کند. نگریستن به غروب خورشید ، احساس تهی بودن یک بیابان ، تماشای جست و خیز پرندگان – تجربۀ این زیبایی های طبیعی به اهمیت زیبایی های ساختۀ دست بشر است. در کتاب قانون اخلاقیات ، کتاب بسیار تأثیرگذار نوشته شده در سال 1903 – کتابی که انجیل گروه بولومزبری بود – ، جی.ام.مور می نویسد: احتمالاً هیچ کس ، کسی که تاکنون این سؤال را از خود پرسیده باشد ، به این موضوع شک نکرده است که علاقۀ شخصی و درک آنچه در طبیعت یا هنر زیباست ، به خودی خود خوب هستند. اگرچه ، درک زیبایی هنر می تواند به راحتی فاسد شود ، وقتی هنرمندانی را در بر بگیرد که فقط به دنبال کسب ثروت در مدت زمان کوتاه از طریق حقههایی هستند که هیچ زیباییای در آنها وجود ندارد. درک زیبایی طبیعت نیز می تواند مخدوش شود وقتی زمینۀ آن خصوصی سازی شده باشد – وقتی کسی که می خواهد غروب خورشید را تماشا کند با انبوهی از تبلیغات رو به رو شود. در اینجا تنشی وجود دارد. برای اینکه هنر پیشرفت کند ، برای اینکه طبیعت در دسترس مردم قرار بگیرد – برای اینکه مردم بتوانند از گالری های مختلف بازدید کنند و به تماشای اقیانوس های خروشنده بروند – ، تا حدی به پیشرفت اقتصادی نیاز است. مسئلۀ ایجاد تعادل مناسب در میان است. البته آثارهنری خوبی وجود دارند که زیباییشان واضح نیست. نقاشیها می توانند وحشت های جنگ را به تصویر بکشند؛ موسیقی می تواند تداعی کنندۀ غم شکست های عشقی و نا امیدی منتهی به مرگ باشد. با این حال در آثار هنری بزرگ ، زیبایی می تواند در زشتترین تمها نیز یافت شود. بگذارید واقعیت رنج را فراموش نکنیم ، واقعیتی که می تواند درک ما از زیبایی را تیره و تار کند. آسمان زیبای سرخ ، غروب خورشید را بر فراز سر می لیونها انسان فقیر ، رنج کشیده و نا امید نشان می دهد. ناسازگاری ، خود می تواند ما را به نامیدی بکشاند. زیبایی در هر حال می تواند نجاتمان دهد. یک درک مناسب از زیبایی از جهات دیگر نیز اهمیت دارد. زیبایی زیباست – و این ما را از سودمندی زندگی جدا می کند. باید خاطر نشان کنیم که فلاسفۀ سودمندگرا فقط به سود به معنای منفعت مالی اهمیت نمیدهند. همانطور که در فصل 15 دیدیم ، سودمندگرایانی مانند جان استوارت میل نظریۀ زندگی رو به پیشرفت معنادار را گسترش دادند – و این ضرورتاً در بر گیرندۀ ارزشمند بودن درک بیغرض زیبایی علاوه بر شفقت و کمک به دیگران است. درک زیبایی – چه گوش دادن به آهنگ مرگ در ونیز ساختۀ بریتن باشد چه خواندن شعر های کاوافی – فقط ما را از منفعت های "شخصی" مان جدا نمیکند ، بلکه چشمانمان را به روی نمایش آزاد تخیل و موسیقی در روح می گشاید. در زیبایی می توانیم "خودمان" را گم کنیم: در موسیقی آن گم می شویم. درک و تصور زیبایی همچنین می تواند دریچه های جدیدی در زندگی روزمرۀ ما باز کند. ممکن است زیبایی موجود در سادگی ، بیثباتی و غیرکامل بودن ، مثل وابی-سابی ژاپنیها ، برایمان ارزش مند شود. ممکن است با دید تازهای به روابطمان نگاه کنیم. تصادفی نیست که عشق دو نفر پس از تجربۀ مشترک خواندن یک شعر ، گوش دادن به یک موسیقی و در واقع تجربۀ مشترک زیبایی ، افزایش می یابد.
1398/07/30 1292
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
وارد کردن نام و نام خانوادگی الزامی می باشد
وارد کردن ایمیل الزامی می باشد info@iiketab.com - ایمیل وارد شده صحیح نمی باشد
وارد کردن متن الزامی می باشد
ارسال نظر